دلتنگ شدن برای خانه قبلی یک امر طبیعی است، پس سعی نکنید که برای حفظ ظاهر این حس را پنهان کنید تا بقیه درباره شما قضاوت اشتباه نکنند. 5 سال دیگر چه کسی یادش میماند که شما چه حسی داشتید؟ پس زیاد نگران این موضوع نباشید و تا جایی که ممکن است احساسات خود را بیرون بریزید. خب دلتنگ شدن برای خانه و محل قدیمی یک اتفاقی است که افتاده، پس روی آن درپوش نگذارید! به دنبال یک راه حل باشید، بالاخره تا آخر عمر که نمیشود این حس با شما باشد! در ادامه این مطلب به راههای مقابله با احساس دلتنگی با خانه قدیمی میپردازیم.
احساس دلتنگی با خانه قدیمی
تصور کنید یک شخص از خانه و محله قدیمی دل بکند و در یک منزل جدید خاطره سازی کند. بیایید اعتراف کنیم که واقعا کار سختیست. خود من هم بعد از بیست سال که خانه مادربزرگم را فروختیم، هروقت از آن کوچه میگذرم دلم میگیرد. بالاخره در این خانه بزرگ شدم با فامیل خندیدیم گریه کردیم، با پدربزرگ و مادربزرگ جشن گرفتیم. ولی الان، تنها خاطرهای که از آن لحظهها مانده بود یعنی خانه قدیمی هم رفت! شاید باورتان نشود ولی هروقت که وارد این کوچه میشدم، به آن حس مالکیت داشتم احساس میکردم کوچه برای من و خاندان من است، چون شاهد تک تک تغییرات خانههای اطراف و مغازهها بودم، پیر شدن همسایهها و بزرگ شدن بچهها را دیدم، دعواهای کوچه را یادم است، عروسی بچه همسایه و صدای دست و شادی را یادم هست. شب عیدهای آن خانه، شب یلدا و چهارشنبه سوریهایش را یادم هست، دورهمیهای بیدلیل، آبگوشت دست جمعی، نذری پخش کردن بین همسایهها، گرم گرفتن با سوپری سر کوچه و… همه تمام شد!
به همین دلیل است که میگویم وقتی از محل قبلی عبور میکنید به طور حتم دلتان میگیرد. کاریست که شده! به فکر از الان به بعدتان باشید. در زیر چند نکته جهت رفع احساس دلتنگی با خانه قدیمی را آوردهایم!
خاطره سازی کنید
همانطور که نسبت به خانه قبلی خاطراتی دارید، چند سال دیگر نیز ذهن شما پر از خاطره از منزل فعلیتان است. اولین کار بعد از اسباب کشی، ساختن حال خوب برای خودتان است. حالا هرکس بنا به سلیقه خودش یک کاری انجام میدهد، یکی زنگ میزند مهمان دعوت میکند، دیگری موزیک خوب گوش میدهد، یکی فیلم خوب تماشا میکند( که سلیقه خودم هم فیلم دیدنه!)، یا با خانوادهاش وقت میگذراند و یکی هم میرقصد!
کلا انسانها هرکاری از دستشان برمیاید را انجام میدهند تا زندگی را برای خودشان راحت کنند، حالا نیازی نیست که حتما سرگرمیهای آنچنانی داشته باشید تا حوصلهتان سر نرود. با همین چیزهای کوچک سعی کنید بخندید تا اولین خاطره خانه جدیدتان همین باشد!
بیشتر بخوانید: راههای مقابله با افسردگی اسباب کشی ،این 7 مورد را رعایت کنید!
احساستان را پنهان نکنید
زیاد درگیر این نباشید که کسی نفهمد چه حسی دارید، همین الان هم شما بار زیادی را به دوشتان میکشید پس انتقاد دیگران را به عنوان مشکل دیگر با خودتان حمل نکنید. دیگران که جای شما نیستند، شاید اگر آنها هم همین حس را تجربه کنند بیشتر از شما ناراحت شوند. در این لحظه شما بهترین واکنش ممکن را انجام میدهید، پس از بروز احساساتتان نترسید.
شما ربات نیستید! احساس دارید
با دوستانتان در ارتباط باشید
“آدمی به فرد میمیرد و تنها به جمع است که میماند” پس اصلا سعی نکنید این غم را تنهایی به دوش بکشید. با رفیقتان بیرون روید یا دوستانتان را به خانه دعوت کنید در کل دورتان را شلوغ کنید تا احساس دلتنگی با خانه قدیمی از یادتان برود. همیشه که خانواده کنارتان نیست، بالاخره یا سرکارند یا مشغله روزمرگی زیادی دارند، ولی یک رفیق همیشه هست حتی اگر از او نخواهید!
کلام آخر
اگر شما هم دچار این درد یعنی احساس دلتنگی با خانه قدیمی شده اید، حتما این روشها را امتحان کنید. همانطور که میدانید من نیز همدرد شما بودم پس حس و حالتان را بهتر درک میکنم! تمامی این نکات تجربه شخصی خودم بود که باعث شد کم کم از این احساس دلتنگی خلاص شوم!
محصولات مرتبط:
خرید کارتن اسباب کشی
پلاستیک ضربه گیر حبابدار
چسب پهن نواری
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
من از وقتی که خونه ویلایی پدریمون رو فروختیم اومدیم تو یه اپارتمان کوچیک افسردگی شدید گرفتم انقدر دلم برای اون خونه بزرگ و محله و هم محلی هام و خاطراتی که تو اون خونه و محله داشتم تنگ شد که افسردگی شدید گرفتم بردن بیمارستان اعصاب بستریم کردن بهم شوک دادن که از یاد ببرم ولی هنوز هم یاد خاطراتش میفتم و دوست دارم که برگردم همونجا اینم بگم که هیچکدوم از برادر خواهرام و مادرم دلشون برای اون خونه تنگ نشده و فقط من اینجوری شدم نمیدونم شاید مشکل از منه که خیلی عاطفی و احساسی امولی واقعا توی اون خونه فعالتر و پر انرژی تر بودم پیاده روی میرفتم اشپزی میکردم موسیقی گوش میدادم باهاش میرقصیدم فیلم خنده دار میدیدم میخندیدم به نظافت شخصیم میرسیدم آزادی و اختیار داشتیم تو اون خونه ولی اینجا تو خونه جدید انگیزه برای هیچ کاری ندارم احساس میکنم تو زندانم چون صاحب ملک کس دیگه ایه اعصاب درست وحسابی نداره و میگه برای هر کاری باید از ما اجازه بگیرید?
میفهمم کاملن