فکر میکنید نظر یک پزشک درباره اسباب کشی چیست یا یک کارمند چگونه اسباب کشی میکند یا به عنوان مثال یک خانم خانه دار چه دغدغههایی را در هر اسباب کشی در دل دارد؟
فرق نمیکند در چه موقعیت شغلی یا اجتماعی باشید اسباب کشی یک اتفاق مرسوم و طبیعی است که در زندگیهای شهری بارها و بارها بین خانههای مختلف و صاحبان آنها تکرار میشود. اتفاقی همه اقشار جامعه روی پر زحمت بودن آن اتفاق نظر دارند و دنبال راهی میگردند تا از فشاری که اثاث کشی به زندگی آنها وارد میکند کم کنند.
بیایید کمی بیشتر به ماجرا نزدیک شویم و با چشمانی باز در زندگی اقشار مختلف جامعه در زمانهایی که درگیر اسباب کشی میشوند گشتی بزنیم و ماجراهای مختلف اثاث کشی آنها را با یکدیگر مرور کنیم.
وسواسهای محترم آقای دکتر
دکتر قوام زندگی آرامی دارد. همسر و فرزندانش مدتی است به آلمان مهاجرت کردند خودش در شهر تهران به تنهایی گذران عمر میکند در خانهایی پر از وسایل عتیقه که هرکدام از آنها نسلبهنسل بین گذشتگان آقای قوام گشتهاند و حالا جای جای خانه او را پرکردهاند. آقای دکتر حساب تکتک این وسایل را داشت و از ارزش آنها باخبر بود. تا اینکه دکتر فهمید هرچه زودتر خانهاش را با تمام خاطراتی که در پشت دیوارهای آن دارد تخلیه کند و به منزل دیگری انتقال دهد. اما دست تنها چطور ممکن بود آقای دکتر این همه وسیلههایی را تمام این سالها مثل چشمانش از آنها مراقبت کرده بود بسته بندی کند، او احتیاج به یک کمک ویژه داشت.
آخر یکی از روزهای شلوغ هفته آقای قوام در مطب خود نشسته بود و به اسباب کشی منزلش فکر میکرد. ذهنش در ترافیک چهرههای اقوامی که مدتها بود از آنها خبر نداشت گیر کرده بود و نمیتوانست کسی را پیدا کند که روی کمک او حساب کند. تا اینکه درب اتاقش را زدند. منشیاش بود. با رویی بشاش، طوری که انگار میخواهد خبر خوشی بدهد. خانوم منشی گفت
آقای دکتر یه شرکت اسباب کشی پیدا کردم، فک کنم به کارتون بیاد. دکتر قوام پیگیر کارها شد. اسم شرکت ایزی پک بود.تماسهای لازم را گرفت و همه چیز هماهنگ شد.
دکتر از وسواسش روی سلامت اثاثیه منزل گفت و تیم ایزی پک هرچه در خانه بود را طوری بسته بندی کردند که آب در دل آقای دکتر تکان نخورد.اصلا احساس تنهایی نمیکرد و خوشحال از اینکه عدهای به برای خواسستههایش احترام قائلاند گوشهای نشسته بود. تنها در طی چند ساعت تمامی اثاثیهاش به منزل جدید رسیدند بیآنکه دست به سیاه و سفید بزند. صبح وقتی در منزل جدیدش از خواب بیدار شد همه چیز سرجای خودش بود پس کراوات و پیراهنش را ست کرد راهی مطب شد.
روزهایی که خانم ابطحی فرصت سر خاراندن نداشت
خانم ابطحی در شلوغ ترین روزهای کاری خود به سر میبرد و میدانست چند هفتهای به اتمام قراردادش نمانده. با صاحب خانه که صحبت کرده بود فهمیده بود برای تمدید قرارداد به توافق نمیرسند. باید هرچه زودتر دستبهکار بسته بندی وسایل منزل خود شود. خانم ابطحی یک فرزند سه ساله و یک همسر پرمشغله تر از خود داشت. وقتی شرایطش را میدید به هرچیزی میتوانست فکر کند بجز اسباب کشی. هیچ فرصتی نبود. با آن حجم کاری مرخصی گرفتن غیر ممکن بود از طرفی شبها وقتی از سر کار میرسید توانی برای پیش بردن کارهای اثاث کشی نداشت. یادش آماد چند روز پیش یکی از همکارانش از یک روش بدون زحمت برای اثاث کشی صحبت کرده بود. صبح اول وقت قبل از شروع کار هرچه سوال درباره این شرکت در ذهن داشت را از همکارش پرسید و مطمئن شد میتواند اسباب کشی منزل خود را به دست این شرکت یعنی ایزی پک بسپارد خود به کارهای روزانه برسد. بعد از یک همفکری نه چندان طولانی با همسرش مطمئن شد که ایزی پک انتخاب مناسبی برای اسباب کشی منزل آنهاست. چرا که کارهایی که خانوم ابطحی برای انجام آنها میبایست چندین و چند روز وقت صرف میکرد تنها در چند ساعت انجام میشدند. بدون اینکه کوچک ترین خلالی در برنامه کاری خانم ابطحی و خانوادهاش ایجاد شود.
ما فقط بلدیم وسیله بخریم، با بسته بندی میونمون خوب نیست
کیمیا و رامتین یک سالی میشد که زندگی مشترک خود را شروع کرده بودند و در خانه نقلی خود زندگی آرامشان را پیش میبردند. کیمیا عاشق این بود که خانهشان را به زیباترین شکل ممکن بچیند. عاشق خرید چیزهای تازه بود از خلق یک فضای شلوغ و جذاب در خانهاش لذت میبرد. به همین دلیل خانهشان پر شده بود با اثاثیه جورواجوری که هر کدام از آنها تکهای از وجود صاحبانش بود. یک کتابخانه پر و پیمان، گلدانهایی با برگهای زنده، قالیچههای رنگارنگ و تابلوهایی که در قاب هرکدام از آنها قصههای زیادی جا گرفته بود.
اما موعد پایان قرارداد اجاره رامتین و کیمیا فرا رسیده بود. کیمیا میگفت
من فقط بلدم بچینم، اصلا بلد نیستم وسایل و جمع کنم
بلافاصله بعد رامتین میگفت:
منم اصلا حال اسباب کشی ندارم، بگم مامانم اینا بیان کمکمون؟
چهره کیمیا به محض شنیدن این حرف از رامتین درهم میرفت. دست خودش نبود غرورش اجازه این را نمیداد که زحمت اسباب کشی منزلش را به گردن بقیه مخصوصا مادر شوهرش بیاندازد. پس شروع به تحقیق کرد. بدنبال راهی میگشت تا بدون اینکه خود همسرش درگیر اثاث کشی شوند، تمامی اثاثیهای که با نهایت عشق و علاقه در خانهاش چیده بود به منزل جدید انتقال دهد.
انقدر گشت تا بالاخره چیزی را که میخواست پیدا کرد. ریسک پذیری هیچ جایی در اخلاق کیمیا نداشت و تا زمانی که از چیزی مطمئن نمیشد به سراغ آن نمیرفت. هیچ نمیخواست وسایل خانهاش کوچکترین آسیبی ببیند. بالاخره بعد از چند روز جستجو کیمیا چیزی که مد نظرش بود را پیدا کرد.
یک شرکت اسباب کشی به اسم ایزی پک که میتوانست صفر تا صد اثاث کشی خانهشان را بر عهده بگیرید و مهم تر از آن، در بسته بندی از بهترین متریال مثل کارتن اسباب کشی و نایلون حبابدار و افراد متخصص استفاده میکرد.در اینستاگرام چند ویدیو از نمونه کارهای ایزی پک را دید و به رامتین نشان داد. به محض دیدن ویدیوها چشمان رامتین مثل زمانهایی که همیشه ذوق میکرد برق زدند و تایید را داد.
روز اسباب کشی کیمیا کمی استرس داشت. هم نگران وسایلش بود هم میترسید پیش چشم بقیه مخصوصا مادر شوهرش خراب شود. اما با صحبتهای رامتین توانست بر استرس خود غلبه کند.
اسباب کشی خانهاش مثل یک خواب شیرین و کوتاه تمام شده بود و وسیلههای عزیزش، بدون اینکه کوچک ترین خط و خشی روی آنها افتاده باشد سر جایشان نشسته بودند.
سری به آشپزخانه زد.کتری روی گاز بود چای را دم کرد و با رامتین گرم صحبت شد.
برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!