خانهبلاگاسباب کشیاحساس دلتنگی با خانه قدیمی ،چگونه با وجود این غم زندگی کنیم؟!
دیدگاه ها
2 دیدگاه
من از وقتی که خونه ویلایی پدریمون رو فروختیم اومدیم تو یه اپارتمان کوچیک افسردگی شدید گرفتم انقدر دلم برای اون خونه بزرگ و محله و هم محلی هام و خاطراتی که تو اون خونه و محله داشتم تنگ شد که افسردگی شدید گرفتم بردن بیمارستان اعصاب بستریم کردن بهم شوک دادن که از یاد ببرم ولی هنوز هم یاد خاطراتش میفتم و دوست دارم که برگردم همونجا اینم بگم که هیچکدوم از برادر خواهرام و مادرم دلشون برای اون خونه تنگ نشده و فقط من اینجوری شدم نمیدونم شاید مشکل از منه که خیلی عاطفی و احساسی امولی واقعا توی اون خونه فعالتر و پر انرژی تر بودم پیاده روی میرفتم اشپزی میکردم موسیقی گوش میدادم باهاش میرقصیدم فیلم خنده دار میدیدم میخندیدم به نظافت شخصیم میرسیدم آزادی و اختیار داشتیم تو اون خونه ولی اینجا تو خونه جدید انگیزه برای هیچ کاری ندارم احساس میکنم تو زندانم چون صاحب ملک کس دیگه ایه اعصاب درست وحسابی نداره و میگه برای هر کاری باید از ما اجازه بگیرید😞
من از وقتی که خونه ویلایی پدریمون رو فروختیم اومدیم تو یه اپارتمان کوچیک افسردگی شدید گرفتم انقدر دلم برای اون خونه بزرگ و محله و هم محلی هام و خاطراتی که تو اون خونه و محله داشتم تنگ شد که افسردگی شدید گرفتم بردن بیمارستان اعصاب بستریم کردن بهم شوک دادن که از یاد ببرم ولی هنوز هم یاد خاطراتش میفتم و دوست دارم که برگردم همونجا اینم بگم که هیچکدوم از برادر خواهرام و مادرم دلشون برای اون خونه تنگ نشده و فقط من اینجوری شدم نمیدونم شاید مشکل از منه که خیلی عاطفی و احساسی امولی واقعا توی اون خونه فعالتر و پر انرژی تر بودم پیاده روی میرفتم اشپزی میکردم موسیقی گوش میدادم باهاش میرقصیدم فیلم خنده دار میدیدم میخندیدم به نظافت شخصیم میرسیدم آزادی و اختیار داشتیم تو اون خونه ولی اینجا تو خونه جدید انگیزه برای هیچ کاری ندارم احساس میکنم تو زندانم چون صاحب ملک کس دیگه ایه اعصاب درست وحسابی نداره و میگه برای هر کاری باید از ما اجازه بگیرید😞
میفهمم کاملن